اتوبوس آبی

ساخت وبلاگ
  هر چه گشتم نتوانستم پیدایش کنم. او رفته بود. یادم می آید که بهش می گفتم آخر تو چه مرگت است ؟ و او چیزی نمی گفت و همانطور که صورتش را می خاراند، صدای ضبط صوت، صدای بنان را بالا می بُرد و نگاهش را به پنجره  می دوخت. آن موقع بود که حتا می توانستم پُر شدن چشمهایش را هم ببینم. نشستم روی صندلی دم ِ پنجره و لای پنجره را باز کردم. ضبط صوت را روشن کردم و تصنیفی از بنان را گذاشتم. دم دمای آخر شب بود و تهران داشت به خواب می رفت. آدم ها کمتر می شدند و سر و صدای ماشین ها می خوابید و مغازه ها هم بسته می شدند. ولی برای من فرقی نمی کرد. سیگاری آتش زدم. صدای زنگ ِ تلفن بلند شد. او اتوبوس آبی...
ما را در سایت اتوبوس آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aotobousabee3 بازدید : 105 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 18:45

  ماشین را زدم کنار و نگه داشتم. توی جادّه هیچکس نبود و جز نور ِ مات و کم جان ِ ماه و چراغ های ماشینم، هیچ روشنایی به چشم نمی آمد. در ِ ماشین را کامل باز کردم و پاهایم را از ماشین بیرون آوردم. چراغ های بزرگ ِ ماشین را هم خاموش کردم و سیگاری روشن کردم و صدای دیلن را بالا بردم. " .. آهنگی برایم بخوان، من نه خواب آلودم و نه جایی برای رفتن دارم .. " سیگار که تمام شد، ضبط ِ ماشین را هم خاموش کردم. اگر می آمد، حتما، حتا توی تاریکی و بی صدایی هم پیدایم می کرد. هفده سال ِ پیش باهاش همینجا قرار گذاشتم. و مطمئنم او اگر بیاید، با همین چراغ های کوچک ماشین هم پیدایم خواهد کرد. ا اتوبوس آبی...
ما را در سایت اتوبوس آبی دنبال می کنید

برچسب : سفرجل,سفر,سفره عقد,سفر التكوين,سفر المزامير,سفر الرؤيا,سفر الامثال,سفر به گرجستان,سفر به ارمنستان,سفر الحوالي, نویسنده : aotobousabee3 بازدید : 127 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 17:49

  اردیبهشت تمام شده است. ماهی که زیادی دیوانه ست و برای دیوانه هایی که در روزهای دیگر سال به اندازه ی کافی دیوانه هستند، این ماه می شود دیوانگی در دیوانگی و خب، این چیز خوبی نیست. تولد او را جشن گرفتیم و بهش گفت روزی دستت را می گیرم و می زنیم به جادّه. جایی شبیه جنوب فرانسه که فقط باغ های انگور داشته باشد. یا جایی شبیه مونت گومری در آلاباما. جاده ای که توی آن هیچ صدایی جز صدای باد و بلوز و کانتری و جز نباشد. صدای تکان خوردن علف های بلند و سبزِ کناره های جادّه و شاخه های درختها. بعد همانطور که رفتیم و رفتیم، زیر سایه ی درختی می نشینیم و تو سرت را روی پاهایم می اتوبوس آبی...
ما را در سایت اتوبوس آبی دنبال می کنید

برچسب : صدای امواج دریا,صدای امواج,صدای امواج گرانشی,صدای امواج رادیو,صدای امواج دریا دانلود,صدای امواج خروشان دریا,صدای امواج دریا,mp3,صدای امواج اقیانوس,صداي امواج دريا,صداي امواج دريا براي دانلود, نویسنده : aotobousabee3 بازدید : 189 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 10:54

  راه ِ پُر و پیچ و خم ِ روستا را برگشتم و داستانِ نیمه نوشته ام را از خانه روستایی برداشتم و رفتم. هوا تاریک-روشن بود و باد مطبوع ِ خنکی بلند شده بود. درخت ها به آرامی تکان می خوردند و دل ِ آدم را تنگ ِ ندیدنشان می کردند. تخته سنگی پیدا کردم و نشستم کنار ِ جادّه تا او بیاید دنبالم. قرار بود یک هفته بیایم اینجا و بعد از یک هفته، توی  بعد از ظهر ِ چهارشنبه بیایم و بنشینم اینجا تا او بیاید و با هم برگردیم خانه. اما او نیامد. هوا تاریک شد و شب شد. اما او نیامد. سیگاری از جیبم در آوردم و روشن کردم. فکر کردم حتما توی ترافیکی چیزی گیر کرده. بلند شدم و قدم زدم و دوباره ن اتوبوس آبی...
ما را در سایت اتوبوس آبی دنبال می کنید

برچسب : خانه روستایی گیلان,خانه روستایی,خانه روستایی رودبنه,خانه روستایی فروشی,خانه روستایی مدرن,خانه روستایی مازندران,خانه روستایی در گیلان,خانه روستایی ارزان,خانه روستایی در شمال,خانه روستایی شمال, نویسنده : aotobousabee3 بازدید : 210 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 10:54

  شب، تک و تنها، وسط گالری نشسته بودم و زل زده بودم به حیاط و حوض ِ وسطش. غرق در آرامشِ غریب و گاهی ترسناک ِ عمارت ِ مسعودیه بودم. صدای ادیت پیاف توی سالن پیچیده بود. چند ماه بود که آمده بودم اینجا ؟ یادم نمی آمد. تنها چیزی که یادم بود، شبی در اوایل زمستان بود که کریمخان را می رفتم به سمت ِ ولیعصر. تلفنم زنگ خورد و من از فردایش شدم بخشی از عمارت مسعودیه. چند باری که به آنجا رفته بودم، مانده بودم در خوشبختی آدمهایی که در جای عجیب و غریبی مثل ِ مسعودیه کار می کردند. و حالا، خودم شده بودم یکی از آنها. چند ماه  بود که آمده بودم مسعودیه ؟ یادم نمی آمد. نشسته بودم رو اتوبوس آبی...
ما را در سایت اتوبوس آبی دنبال می کنید

برچسب : عمارت مسعودیه,عمارت مسعودیه ساعت بازدید,عمارت مسعودیه آدرس,عمارت مسعودیه تلفن,عمارت مسعودیه صبحانه,عمارت مسعودیه همایون,عمارت مسعودیه کافه تهران,عمارت مسعودیه کافه,عمارت مسعودیه کنسرت,عمارت مسعودیه مترو, نویسنده : aotobousabee3 بازدید : 246 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 10:54

  او دیگر چیزی نگفت. رفت و نشست روی طاقچه ی جلوی پنجره و سیگاری آتش زد و مشغول ِ تماشای خیابان ِ باران خورده ی اول پاییز شد. آدم هایی که از پیاده روها می گذشتند و ماشین هایی که روی آسفالت نمدار، به آرامی می راندند تا حادثه ای را سبب نشوند. اما توی هیچکدام چیزی آشنا نمی دید. چقدر دلش می خواست یک شبی، نیمه شبی، کوله اش را ببند و بزند به جادّه. نه که تصمیم بگیرد به همیشه رفتن، یا به بازگشتن، نه، فقط بزند به جادّه و دیگر تمشاچی ِ آدم ها و ماشین هایی که از خیابان و پیاده رو می گذشتند نباشد. برود و خودش را به راه بسپارد و بگذارد جایی کشیده شود که راه خواست. راهی که ن اتوبوس آبی...
ما را در سایت اتوبوس آبی دنبال می کنید

برچسب : خانه دوست کجاست,خانه,خانه کارگر,خانه هنرمندان,خانه به دوش,خانه سینما,خانه سبز,خانه کتاب,خانه ملت, نویسنده : aotobousabee3 بازدید : 213 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 10:53